loader-img
loader-img-2

غریبه ها و پسرک بومی نوشته احمد محمود انتشارات معین

5 / -
like like
like like
با غرش جرثقیلها و هژده چرخهها از تو رختخواب می پریدیم و تازه آفتاب زده بود که می رفتیم و سایه دیوار می نشستیم و نگاه می کردیم که کارگران آبی پوش، با کاسکتهای سفید آهنی که نور خورشید را باز می تافت، تو تله بستها وول می خوردند. آفتاب که پهن می شد، خنکای صبح را می مکید. حالا دیوار أجری شکری رنگی، رودخانه را از ما بریده بود و زخم زرد رنگ میدان نفتی پشت خانه های ما، سر باز کرده بود و دویده بود تو کوچه ها و دو رشته لوله قیر اندود، مثل دو مار نر و ماده از حاشیه انبوه نخلهای دور دست خزیده بود و آمده بود تو میدانگاهی و پایه های چوبی مالیده به نفت، مثل چوبه های دار، جابه جا تو خیابان بزرگ شهر کوچک ما نشسته بود و گازرکها، روسیمها می لرزیدند ...
و شب که پدرم از قهوه خانه برگشت، لب و لوچه اش آویزان بود و به خواب توفیق که ازش پرسید «چه بود» گفت «میخوان خونه هارو خراب کنن ممه میگن برا اداره بازم زمین میخوان »
از متن کتاب صفحه 112

ثبت دیدگاه

دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "غریبه ها و پسرک بومی" می نویسد