انگریز آینه، مگریز می گریزد، نه به جانب جایی که من می خواهم، روی دو زانو می افتد، دستش را دراز می کند کاکل سبز بوته ای را می گیرد تا برخیزد، به پهلوی راست بله می شود، لبانش را به دندان می گزده توش و توانش را جمع می کند تا دوباره برخیزد.... مگریز آینه، مگریز » آخر کجا می خواهی بروی؟ هیچ کجا، فقط از این قصه می روم... بلند می شود، چند گامی برمی دارد
در ادبیات تعداد سگها بیشتر از نوزادان است. اکثر نوزادانی که سروکله شان در ادبیات پیدا می شود تا
در ادبیات تعداد سگها بیشتر از نوزادان است. اکثر نوزادانی که سروکله شان در ادبیات پیدا می شود تا
ثبت دیدگاه
دیدگاه کاربران