loader-img
loader-img-2
ارسال رایگان برای سفارشات بالای 400 هزارتومان

بیوه نوشته فیونا بارتن انتشارات میلکان

5 / -
like like
like like
همیشه به این فکر می کردم چه حسی داره اگه رازها رو فاش کنم. بعضی اوقات خیال بافی می کردم و میشنیدم که میگم: «شوهر من روزی که بلاگم شده، دیدتش.» و یه حس آزادی بهم دست میداد، مثل یه ضربه به سر. اما نمی تونستم، می تونستم؟ منم به اندازه ی گلن گناهکار بودم. حس غریبی بود که یه راز داشته باشی، مثل یه سنگ تو سینهم. من رو از نو به هم می ریخت و هر وقت بهش فکر می کردم، حالت تهوع می گرفتم. دوستم لیزا هم دربارهی حاملگیش این جوری حرف میزد - بچه همه جا رو فشار میده - مقاومت بدنش رو پایین آورده بود. راز من هم همون بود. وقتی زیاد میشد، برمی گشتم به جین سابق و وانمود می کردم این راز، مال یکی دیگه س.

ثبت دیدگاه

دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "بیوه" می نویسد