نهال وسط آسمان یک خورشید میکشد و نارنجها را نارنجی میکند. غول بزرگ میگوید: «حالا باید چهارچشمی مواظب نارنجها باشیم که کسی آنها را نچیند.» غول متوسط میگوید: «صدای سم اسب میآید.» غول کوچک میگوید: «شاهزاده دارد نزدیک میشود. او هنوز هم عاشق دختر نارنج است.» اما قبل از شاهزاده نهال دست دراز میکند و رسیدهترین نارنج را میچیند. نارنجهای دیگر میگویند: «آهای چید! آهای برد.»
قصه های نهال4 باغی که درخت نداشت نوشته فاطمه سرمشقی انتشارات نردبان
5 / 1
- ناشر : نردبان
- قطع : خشتی
- نوع جلد : شومیز
- نوبت چاپ : 1
- تعداد صفحات : 24
- سال چاپ : 1396
- دسته بندی : داستان نوجوانان
- شابک : 9789643898540





برچسب ها :
ثبت دیدگاه
دیدگاه کاربران