loader-img
loader-img-2

عامه‌ پسند نوشته چارلز بوکفسکی انتشارات چشمه

5 / 3
like like
like like
موجودی تمام شده ؛ درصورت شارژ مجدد به من اطلاع بده

عامه پسند نوشته چارلز بوکفسکی انتشارات چلچله

5 / -
like like
like like
هم اکنون غیرقابل سفارش!

عادت های خوب،عادت های بد نوشته وندی وود انتشارات کوله پشتی

5 / -
like like
like like
هم اکنون غیرقابل سفارش!

عادت های خوب،عادت های بد (دانش ایجاد تغییرات مثبت و ماندگار) نوشته وندی وود انتشارات شمشاد

5 / -
  • ناشر : شمشاد شمشاد
  • نویسنده : وندی وود
  • قطع : رقعی
  • نوع جلد : شومیز
  • نوبت چاپ : 25
  • تعداد صفحات : 338
  • سال چاپ : 1399
  • شمارگان : 1000
  • دسته بندی : روانشناسی
  • شابک : 9786226673600
like like
like like
هم اکنون غیرقابل سفارش!

معرّفی کتاب عامه‌پسند:

- سال انتشار کتاب عامه‌پسند:

عامه‌پسند (به انگلیسی Pulp) آخرین رمان کامل شده چارلز بوکوفسکی شاعر و نویسنده آمریکایی است. این کتاب در سال 1994، کمی قبل از مرگ بوکوفسکی منتشر شد. او نوشتن آن را در سال 1991 آغاز کرد و در طول نوشتن آن با مشکلات متعددی مواجه شد.  

 

خلاصه‌ای از داستان عامه‌پسند:

عامه‌پسند یک داستان کارآگاهی پیچیده است که کارآگاه بدبختی به نام نیکی بلان بایدمهم‌ترین پرونده قرن را حل ‌کند و ان یافتن نویسنده‌ای است که سال‌ها پیش مرده است!
در کنار این پرونده او پرونده‌های دیگری نیز دارد؛پرونده مردی که فکر می‌کند زنش به او خیانت میکند و...
بلان از آدم‌ها بیزار است و دوستانش او را دیوانه خطاب می‌کنند زمانی که در تابوت‌ها به دنبال موجودات فضایی می‌گردد او  بعنوان یک کارآگاه اصلا آدم باهوشی نیست!

 

بخش‌هایی از کتاب:

روی‌هم‌رفته در زندگی‌ام نمایش بدی نداشتم. شب‌ها در خیابان‌ها نخوابیده بودم. البته کلی آدم خوب بودند که در خیابان می‌خوابیدند. آن‌ها احمق نبودند، فقط به‌درد نیازهای تشکیلات زمانه نمی‌خوردند. نیازهایی که مدام تغییر می‌کردند. این توطئه‌ی شومی بود. اگر قادر بودی شب‌ها در رخت‌خواب خودت بخوابی خودش پیروزی پرارزشی بود بر قدرت‌ها. من خوش‌شانس بودم، ولی بعضی از حرکت‌هایی که کردم، خیلی هم بدون فکر نبودند. روی‌هم‌رفته دنیای واقعا وحشتناکی بود و بعضی وقت‌ها دلم برای تمام آدم‌هایی که درش زندگی می‌کردند می‌سوخت. به جهنم. ودکا را درآوردم و جرعه‌ای نوشیدم. اغلب بهترین قسمت‌های زندگی اوقاتی بوده‌اند که هیچ‌کار نکرده‌ای و نشسته‌ای درباره‌ی زندگی فکر کرده‌ای. منظورم اینست که مثلا می‌فهمی که همه‌چیز بی‌معناست، بعد به این نتیجه می‌رسی که خیلی هم نمی‌تواند بی‌معنا باشد. چون تو می‌دانی بی‌معناست و همین آگاهی تو از بی‌معنا بودن، تقریبا معنایی به آن می‌دهد.می دانی منظورم چیست؟ بدبینی خوش‌بینانه.
هشت صبح روز بعد با فولکس قورباغه‌ای روبه‌روی خانه جک باس پارک کرده بودم. خمار بودم و داشتم لس‌آنجلس تایمز می‌خواندم. کمی تحقیق کرده بودم. اسم کوچک زنِ باس سیندی بود. سیندی باس، پیش از ازدواج، سیندی میبل. بریده‌های روزنامه نشان می‌داد که قبلاً برنده یک مسابقه بی‌اهمیت زیبایی شده. در سال 1990. مانکن، بازیگر نیمه‌وقت، از اسکی کردن خوشش می‌آمد، داشت پیانو یاد می‌گرفت، به بسکتبال و واترپلو هم علاقه داشت. رنگ مورد علاقه: قرمز. میوه مورد علاقه: موز. از چرت زدن روی صندلی کیف می‌کرد. بچه دوست داشت و از جاز خوشش می‌آمد. کانت می‌خواند. یقیناً آرزو داشت که یک روز عضو کانون وکلا بشود و از این قبیل. با جک باس سر میز رولت توی لاس‌وگاس آشنا شده بود و دو شب بعد باهم ازدواج کرده بودند.
حدود ساعت هشت و نیم جک باس با مرسدسش دنده‌عقب از پارکینگ بیرون آمد و رفت به طرف منصب مدیرکلی‌اش در شرکت نفتی آزتک. حالا من بودم و سیندی. می‌خواستم بدجور مچش را بگیرم. توی چنگم بود. عکسش را درآوردم تا بتوانم تطبیق بدهم. عرق کردم. آفتاب‌گیر را آوردم پایین. این فاحشه داشت گند می‌زد به جک باس.
عکس را دوباره برگرداندم به کیفم. کم‌کم داشت وحشت برم می‌داشت. چه مرگم بود؟
داشت از این خانم خوشم می‌آمد؟ محتویات شکمش که با بقیه فرقی نداشت. توی سوراخ دماغ‌هاش هم پُر از مو بود. توی گوش‌هاش هم پُر از چربی و کثافت بود.
چرا شیشه جلوِ ماشین مثل موجی عظیم روبه‌رویم می‌رقصد؟ باید مال خماری باشد. ودکا همراه آبجو. باید تاوانش را می‌دادم. خوبیِ مستی این است که آدم هیچ‌وقت یبس نمی‌شود. بعضی وقت‌ها یاد کبدم می‌افتم. ولی کبدم هیچ‌وقت حرف نمی‌زد. نمی‌گفت «بس کن، داری منو می‌کشی. من هم دارم تو رو می‌کشم!» اگر کبدهای‌مان سخنگو بودند دیگر انجمن الکلی‌های ناشناس لازم نداشتیم.
توی ماشین منتظر سیندی نشسته بودم که بیرون بیاید. یک صبح شرجی تابستانی بود.
فکر کنم آن‌قدر آن‌جا نشستم که خوابم برد. نمی‌دانم چی بیدارم کرد. ولی دیدم که خانم دارد با مرسدسش از پارکینگ بیرون می‌آید. دور زد و رفت به سمت جنوب. تعقیبش کردم. تا بزرگراه سن‌دیگو دنبالش رفتم. انداخت تو خط سرعت و تند کرد. حدود هفتاد و پنج‌تا سرعت داشت. باید خیلی آتشی باشد. یک لایه عرق داشت پیشانی‌ام را می‌پوشاند.
سرعتش رسید به هشتاد. داغ کرده بود، عوضی داغ کرده بود!
سیندی! سیندی! به اندازه چهار ماشین بیشتر با او فاصله نداشتم. مچش را می‌گیرم، یک‌جوری که هیچ‌کس تا حالا نگرفته باشد! خودش است! من نیک بلان هستم! بزرگ‌ترین کارآگاه!
بعد، از آینه‌بغل یک جفت چراغ‌قرمز چشمک‌زن دیدم. بدبخت شدم!
آرام گرفتم کنار بزرگراه و فولکس قورباغه‌ای را در شانه خالیِ مسیرْ پارک کردم و آمدم بیرون. پلیس‌ها به اندازه پنج ماشین عقب‌تر بودند. از هر درِ ماشین‌شان یک نفر پیاده شد.
درحالی‌که دنبال کیفم می‌گشتم به‌شان نزدیک شدم.
پلیسی که قدش بلندتر بود تفنگش را از غلاف بیرون کشید و به طرف من نشانه رفت.
«همون جا که هستی بایست!»
ایستادم. «چه غلطی می‌خواید بکنید، سوراخ‌سوراخم کنید؟ بفرمایید! سوراخ‌سوراخم کنید!»
کوتاه‌تره من را دور زد و دستم را از پشت گرفت و به طرف ماشین برد و دمر خواباندم روی کاپوت.

 

شخصیت‌های رمان عامه‌پسند:

- نیکی بلان:

برخلاف دیگر رمان‌های بوکوفسکی، راوی هنری چیناسکی نیست. در عوض، این رمان به دنبال کارآگاه خصوصی نیکی بلان است که تلاش می کند سلین نویسنده فرانسوی و گنجشک سرخ گریزان را ردیابی کند. بلان یک "کارآگاه" خصوصی است که مانند بوکوفسکی اغلب بیکار است. بلان نیز مانند نویسنده، نگرش بدبینانه ای نسبت به جهان دارد که با نوشیدن بیش از حد او تشدید می شود.

- بانوی مرگ:

لیدی دث زنی زیبا و مرموز است که بلان را برای یافتن سلین استخدام می کند.  

- سلین:

لویی فردیناند سلین همیشه در یک کتابفروشی می‌چرخد، جایی که چند صفحه می‌خواند، و به دلیل اینکه چیزی نخریده توسط صاحبش بیرون انداخته می‌شود. هویت واقعی سلین همچنان یک راز باقی مانده است و بلان مدام می‌گوید که سلین سال‌ها پیش در فصل اول کتاب درگذشت.

- جک باس:

جک باس یکی از مشتریان بلان است که مشکوک است همسرش به او خیانت می کند.

- گنجشک سرخ:

گنجشک سرخ نمادی از مرگ بلان و بوکوفسکی است.  

 

تحلیلی بر داستان «عامه‌پسند»:

نام اصلی این کتاب پالپ – pulp – است. پالپ به مجلات بی‌ارزشی گفته می‌شود که معمولا روی کاغذ کاهی چاپ می‌شوند. همچنین به معنای مبتذل یا بازاری هم هست. مثلا ترجمه درست پالپ فیکشن – فیلم کوئنتین تارانتینو – داستان‌های مبتذل است که سلیقه ایرانی داستان عامه پسندش کرده. مترجم هم به پیروی از همین سلیقه پالپ را عامه پسند ترجمه کرده است .
عامه‌پسند یک رمان تخیلی پالپ است و درباره وسواس‌های ژانر تخیلی پالپ اظهار نظر می‌کند و خود را به عنوان کلیشه‌ای از این ژانر در بدترین شکل به تمسخر می‌گیرد. بوکوفسکی داستان را به "بدنوشتن " تقدیم می کند. بوکوفسکی برخی از خشن‌ترین، بدبینانه‌ترین، طعنه‌آمیزترین و تکان‌دهنده‌ترین آثار خود را در ماه‌های آخر زندگی‌اش نوشت. بسیاری از منتقدان توافق کرده اند که این رمان نمونه ای از پذیرش بوکوفسکی از مرگ خود است.

 

ترجمه‌های فارسی از رمان «عامه‌پسند»:

با 3 ترجمه به زبان فارسی موجود است:

  1. عامه‌پسند با ترجمه پیمان خاکسار از نشر چشمه.
  2. عامه‌پسند با ترجمه محمد صادق سبط الشیخ از نشر چلچله.
  3. عامه‌پسند با ترجمه بهارک قهرمان از نشر یوپا.

 

کتاب‌های صوتی و الکترونیکی از عامه‌پسند:

- مشخصات کتاب‌های الکترونیکی این اثر:

1.براساس نسخه‌ی چاپی نشر چشمه.
2.براساس نسخه‌ی چاپی نشر چلچله.

3.نام کتاب    کتاب عامه پسند

  • نویسنده    چارلز بوکوفسکی
  • مترجم    سروش تائب چوبری
  • ناشر چاپی    انتشارات سفیر قلم
  • سال انتشار    1397
  • فرمت کتاب    EPUB
  • تعداد صفحات    168
  • زبان    فارسی
  • شابک    9786007435618
  • موضوع کتاب    کتاب‌های داستان و رمان خارجی

 

4.کتاب عامه پسند

  • نویسنده: چارلز بوکوفسکی
  • مترجم: مرتضی خطیبی
  • انتشارات شانی

 

 

تهیه و تنظیم:
واحد محتوا ویستور
عسل ریحانی

ثبت دیدگاه

دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "عامه‌ پسند" می نویسد