معرّفی کتاب زنبق دره:
- سال انتشار کتاب زنبق دره:
زنبق دره (به فرانسه Le Lys dans la vallée) رمانی است نوشته اونوره دو بالزاک، رماننویس و نمایشنامهنویس فرانسوی که در سال 1835 منتشر شد.
خلاصهای از داستان زنبق دره:
زنبق دره داستان عشق سوزانی است که می خواهد پاک بماند و همین خود فاجعه دلخراش این عشق است که قلم بالزاک با قدرت غول آسائی آن را پرورانده است.
دوران کودکی خالی از مهر مادری، زناشویی با مردی در هم شکسته و نیمه دیوانه، رنج پرستاری از فرزندانی نزار و پیوسته بیمار، این همه خانم دومورسوف را آماده آن ساخته است که با همه شور روح مهربان و دوشیزه وار خود در عشق نوجوانی به نام فلیکس دوواندنس که او نیز در خانواده خویش از هر گونه محبتی محروم مانده است چنگ بیندازد. در واقع، این کشش و این احتیاج محبت از هر دو جانب به یک اندازه است. از این رو برخود این دو جان آرزومند، گوئی جنبه اضطراری دارد؛ ولی نمی تواند و نباید موجب کامیابی گردد. خانم دومورسوف، نه به علت پروا از قضاوت مردم و اجتماع و یا پای بندی به وظایف زناشوئی، بلکه بر اثر اعتقاد مذهبی و گرایش عرفانی روح پاک اندیش خویش مجال هیچ گونه نوازشی به خود یا به دلداده خویش نمیدهد. و برای آنکه از آلایش گناهی که قلبش تشنه آن است بر کنار بماند، میکوشد تا دختر خردسال خود مادلن را میان خود و دلدار خویش حایل گرداند، یا با فلیکس لحنی و رفتاری مادرانه در پیش بگیرد.
به تدریج که داستان پیش میرود، بیش از پیش بر خواننده آشکار میگردد که خواهشهای تن در خانم دومورسوف به هیچ وجه نمرده است و پیکاری در درون او جریان دارد. و این باز کافی نیست. بالزاک، برای کشاندن سرنوشت این زن به فاجعه ای که میباید او را در هم بشکند و وجودش را با شعله رام نشدنی آرزو بسوزاند و خاکستر کند، یک عشق کامیاب ـ عشق سراسر مادی لیدی دو دلی به فلیکس ـ را مانند نورافکنی بر عشق خانم دومورسوف میتاباند. این دو عشق را در برابر هم قرار میدهد، وسوسه لذت را در این زن تشدید میکند، روحش را در دام حیرت و شک گرفتار میسازد. او را به آستانه شکست تا پرتگاه بیخودی و تفویض میبرد و ....
شخصیت هنریت دومورسوف از دوست نزدیک بالزاک، لور آنتوانت دو برنی (با نام خانوادگی هینر) الهام گرفته شد، زنی که 22 سال از او بزرگتر بود و به شدت مشوق فعالیت اولیه او بود. خانم دو برنی اندکی پس از خواندن رمان کامل که در آن هنریت نیز میمیرد، درگذشت.
بخشهایی از کتاب:
«صبر شما بسیار عالی است، ولی آیا شما را به سوی خرفی نمیبرد؟ این است که محض خاطر خود و بچههایتان رفتارتان با کنت را عوض کنید. تحمل قابل ستایش شما به خودخواهی او میدان داده است، رفتار شما با او شبیه رفتار مادری با فرزند دردانه خود بوده است. ولی امروز، اگر میخواهید زنده بمانید... نگاهش کردم و تاکید نمودم و شما البته این را میخواهید! پس، از تسلطی که بر او دارید استفاده کنید. خودتان میدانید که دوستتان دارد و از شما میترسد؛ بگذراید بیش از این از شما بترسد، در مقابل خواستهای پراکندهاش یک اراده رکوراست بگذارید. همچنانکه دیوانگان را در حجرهای زندگی میکنند، شما هم بیماری او را در یک محیط معنوی محصور کنید.
در حالی که به تلخی لبخند میزد، گفت:
فرزند عزیزم، تنها یک زن بیعاطفه میتواند چنین نقشی بازی کند. من مادرم، بنابراین نمیتوانم جلاد خوبی باشم. آری، من میتوان رنج بکشم، اما اینکه دیگران را رنج بدهم، هرگز! حتی برای بدست آوردن یک نتیجه بزرگ و شرافتمندانه. از آن گذشته، مگر در اینصورت نباید قلبم را به دروغ گفتن وادارم، لحن دیگری به صدایم بدهم، قیافهای آهنین بگیرم، رفتار و کردارم را دگرگون سازم؟ توقع چنین دروغهایی از من نداشته باشید.»
داستان شکنجههایی که دو روح، بی صدا آن ها را تحمل میکنند؛ دو روحی که ریشههای لطیف آن ها با زمین سنگلاخی خانوادههایشان مواجه میشوند و نخستین جوانههای آنها را دستان کینه توزی از هم میدَراند و گلهای آنها را در لحظهی شکوفه دادن میخشکاند. کدام شاعر رنجهای نوزادی را خواهد سرود که باید از پستان تلخ زنی شیر بمکد که برق چشمان پرخصم او خنده را بر لبان این نوزاد میخشکاند؟ داستان قلوب بینوایی که اطرافیا نشان به آنها ستم راندهاند، تا خود به پیشرفت و تعالی رسند، سرگذشت حقیقی دوران کودکیام را بازگو خواهند کرد. من که نوزادی بیش نبودم. کدامین غرور را جریحهدار کرده بودم؟ کدام نقص و عارضهی جسمی یا روحی در من، رفتار سرد مادرم را برانگیخته بود؟ آیا من کودکی بودم که به مقتضای وظیفه و بر حسب تصادف پای به این دنیا گذارده بودم؟ یا فرزندی بودم که به دنیا آمدنش مایهی ننگ بود؟ پدر و مادرم مراقبت و پرستاری از مرا به خانوادهای روستایی سپردند و بیش از سه سال سراغی از من نگرفتند. پس از سه سال فراموش شدگی، وقتی به کانون سرد خانواده ام بازگشتم، به قدری مورد بی مهری و بی اعتنایی آنها قرار گرفتم که حتی خدمت کاران هم به حالم دل میسوزاندند. من نمیدانم که رهایی از آن نخستین تنهایی و فراموش شدگیام را مدیون چه احساس یا اتفاق خوش یمنی میباشم؛ آن هنگام که کودکی بیش نبودم، از آن دلیل خوش یمن غافل بودم و هم اینک که به سن مردی رسیدهام نیز موفق به کشف آن نشدهام. برادر و خواهرانم به جای آن که روی خوش به من نشان داده و از خواری و ذلت سرنوشتم بکاهند، از آزار و اذیت من لذت و سرگرمی فراوانی به دست میآوردند.
معرّفی اونوره دو بالزاک:
- تولد و مرگ بالزاک:
اونوره دو بالزاک متولد 1 مه 1799 در تور فرانسه و درگذشته 18 اوت 1850 (در سن 51 سالگی) در پاریس، نویسنده فرانسوی است. رماننویس، نمایشنامهنویس، منتقد ادبی، منتقد هنری، مقالهنویس، روزنامهنگار و چاپگر، یکی از تأثیرگذارترین آثار رمانتیک ادبیات فرانسه را با بیش از نود رمان و داستان کوتاه منتشر شده از سال 1829 تا 1855 که تحت عنوان «کمدی انسانی» گردآوری شده است، از خود به جای گذاشت اما...
معرّفی اونوره دو بالزاک و مشاهدهی تمام کتابها
ترجمههای فارسی از رمان «زنبق دره»:
با 3 ترجمه به زبان فارسی موجود است:
- «زنبق دره» با ترجمة محمود اعتمادزاده (به آذین) از نشر فردوس
- «زنبق دشت» با ترجمة مهدی سجودی مقدم از نشر مهراندیش
- «زنبق دره» با ترجمه محدثه صادقی از نشر نگار تابان
کتابهای صوتی و الکترونیکی از زنبق دره:
- مشخصات کتابهای صوتی این اثر:
1.نام کتاب کتاب صوتی زنبق دره
- نویسنده انوره دوبالزاک
- مترجم م ا به آذین
- گوینده راضیه هاشمی، رضا عمرانی
- ناشر چاپی انتشارات فردوس
- ناشر صوتی نشر ماه آوا
- سال انتشار 1401
- فرمت کتاب MP3
- مدت 15 ساعت و 28 دقیقه
- زبان فارسی
- موضوع کتاب کتاب صوتی داستان و رمان خارجی
- مشخصات کتابهای الکترونیکی این اثر:
1.براساس نسخهی چاپی نشر فردوس.
2.براساس نسخهی چاپی نشر مهراندیش.
3.نام کتاب کتاب زنبق دره
- نویسنده انوره دوبالزاک
- مترجم فرزانه پورفرزین
- ناشر چاپی انتشارات اختر
- سال انتشار 1400
- فرمت کتاب EPUB
- تعداد صفحات 392
- زبان فارسی
- شابک 978-600-486-713-9
- موضوع کتاب کتابهای داستان و رمان خارجی
تهیه و تنظیم:
واحد محتوا ویستور
عسل ریحانی
ثبت دیدگاه
دیدگاه کاربران