در مورد کتاب:
آبلومف (به روسی: Обломов) رمانی است که توسط نویسنده روسی ایوان الکساندرویچ گونچاروف (گنچارف) بین سالهای 1847 و 1859 نوشته شده است و اولین بار در سال 1859 منتشر شد.
این رمان بخشی از یک رمان سهگانه است؛ «تاریخ معمولی» و «کلیف» و «آبلوموف» که قسمت دوم آن است.
کتابی در ستایش تنبلی!
گنچارف از کوشاترین و شکیباترین و خستگی ناپذیرترین سبک گرایان است، و کار او به پنه لوپ شباهت دارد، که از مطلوب خود جدا نمیشود.
بخشهایی از کتاب:
مردی بود سی و دو سه ساله و میانبالا، که چشمان خاکستری تیره و صورت ظاهر مطبوعی داشت، اما هیچ اثری از اندیشهای مشخص و تمرکز حواس در سیمایش پیدا نبود. اندیشه همچون پرندهای آزاد در چهرهاش پرواز میکرد، در چشمانش پرپر میزد و بر لبهای نیمبازماندهاش مینشست و میان چینهای پیشانیاش پنهان میشد و سپس پاک از میان میرفت و آن وقت چهرهاش از پرتو یکدست بیخیالی روشن میشد و بیخیالی از صورتش به اطوار اندامش و حتی به چینهای لباسش سرایت میکرد.
لمیدگی برای ایلیا ایلیچ نه به علت ناچاری بود، چنانکه برای بیمار یا کسی که بخواهد بخوابد، و نه وضعی گذرا چنانکه برای رفع خستگی، نه حالتی لذتبخش، چنانکه برای تن آسایان. لمیدگی حالت طبیعی او بود. وقتی در خانه بود، یعنی تقریبا همیشه، پیوسته لمیده بود و همیشه هم در یک اتاق، همان اتاقی که ما او را در آن یافتیم، و هم اتاق خوابش بود، هم کار و هم پذیرایی. سه اتاق دیگر هم داشت، اما به ندرت نگاهی به درون آنها میانداخت.
شتولتس با سرسختی تکرار کرد:
– نه، این زندگی نیست!
– خوب. به عقده تو اگر این زندگی نیست، چیست؟
شتولتس کمی فکر کرد که ببیند اسم این زندگی را چه میشود گذاشت و بعد گفت:
– این… میشود گفت… آبلومویسم است.
ایلیا ایلیچ، در حیرت از این واژه عجیب، آهسته گفت:
– آب… لومویسم!
و بعد دوباره آن را بخش بخش تکرار کرد:
– آب… لو… مویسم…
با نگاهی تعجبزده به شتولتس خیره ماند و بیرغبت و با خجالت پرسید:
– پس آرمان زندگی برای تو چیست؟ چیست که آبلومویسم نباشد؟
و بعد با جسارت افزود:
– مگر همه در پی همان چیزی نیستند که من در خیال میبینم؟ آخر تصدقت، مگر هدف همه تلاشها و سوادها و جنگها، همه فعالیتهای تجارتی شما و زحمات سیاستمداران حصول همین آرامش و آسودگی نیست؟ مگر شما همه نمیخواهید این بهشت از دست رفته را به دست آورید؟
الگا گفته او را تکرار کرد:
–برای چه زندگی میکند؟ مگر ممکن است وجود کسی بیفایده باشد؟
آبلوموف گفت:
چرا نه؟ مثلا مال من!
شتولتس گفت:
– تو مثل اینکه از تنبلی حال زندگی کردن هم نداری.
– همین طور است، آندرهی، این را هم درست حدس زدهای!
آبلوموف آهی کشید و گفت:
– وای، زندگی…
– زندگی؟ زندگی چه شده؟
– مدام هی میزند. راحتم نمیگذارد. دلم میخواست بیفتم… بخوابم… برای همیشه.
معرّفی ایوان گونچاروف:
- ایوان گونچاروف
ایوان الکساندرویچ گونچاروف، در سیبری، در ششم ژوئن 1812 به دنیا آمد، و در 1891 در سن پترزبورگ درگذشت. و در همه عمر کارمند دولت بود. با این وصف بین سالهای 1855 و 1857 سفری به دور دنیا کرد اما...
معرّفی ایوان گونچاروف و مشاهدهی تمام کتابها
آبلومف کیست؟
دوبرولیوف، منتقد ادبی در یک مقاله تحقیقی این سؤال را مطرح می کند:«آبلومف کیست؟»
و در جواب این سؤال می نویسد: «آیا آبلومف نموداری است از نوعی بیماری که به روح و روان مردم روسیه چنگ انداخته؟ یانوعی دوراندیشی و تعقل است؟ راستی آبلومف کیست؟»
قضیه آبلومف
آبلومف یکی از مالکان زمین های زراعی است که در پترزبورگ زندگی می کند، و تنبل و بی قید و بی خیال است، و همه چیز را به حال خود رها کرده است. به نظر می رسد که حال و وضع او نموداری از نوعی بیماری باشد. بیماری تنبلی و بی قیدی که نتیجه اش جز سقوط نیست. دوستانش به فکر می افتند که او را از این وضع و حال بیرون بیاورند. «استولز» برای آن که آبلومف را به جنب و جوش و حرکت وا دارد، او را به خانواده ای معرفی میکند که دختر دم بختی دارند به نام الگا. استولز با چرب زبانی سعی میکند آبلومف را مردی خوب و دوست داشتنی جلوه بدهد، و این تعریف و تمجیدها در الگا اثر میگذارد و این دختر هم در او جاذبههائی مییابد. آبلومف هم به زیبائی و جذابیت الگا بی اعتنا نیست... آیا این چیزها باعث می شود که آبلومف به خود آید و از کاهلی و بی قیدی رها شود؟... نه.. آبلومف دوباره به بی حالی و بی خیالی خود باز می گردد، و برای ازدواج با الگا اقدامی نمی کند و این دختر با استولز، که معرف آبلومف بوده پیوند زناشوئی می بندد. و آبلومف همچنان در رؤیاهای خود فرو می رود، و رفتار ملایم و خونسردانه اش را حفظ می کند. و یک «تیپ» می آفریند، که در دنیای رمان مخصوص خود اوست. و بدین گونه «آبلومفیسم» متولد می شود.
رویای آبلومف
رمان آبلومف اثری است رئالیستی، که نقاشی دقیقی از خلقیات قشری از مردم روسیه است در آن روزگار. و در فصلی جداگانه به نام رؤیای آبلومف زندگی پدرسالارانه شهرستانی مردم روسیه را با همه جزئیاتش، در این رمان می خوانیم.
بیش از ده سال طول کشید تا گنچارف چنین رمانی را بنویسد. زیرا این مرد، خود کارمند اداره بود، و گرفتار بیماری آبلومفیسم! گنچارف پیش از آبلومف، «یک داستان ساده» (1867)، و «سیل گاه» (1869) و داستانهای دیگری را نوشته بود، اما بعد از چاپ و انتشار «آبلومف» دیگر چیزی ننوشت و برای همیشه خاموش ماند، و دنیای ادب را مانند آبلومف به حال خود رها کرد. اما مخلوق او زنده ماند و به شهرت جهانی رسید.
در زمان آبلومف، مهمترین مسائل و گرفتاریهای روسیه آن عصر را می توان یافت، و این رمان، مانند رمانهای بزرگ دیگر روسیه، این سرزمین و مردم آن را در قرن نوزدهم توصیف می کند، و قرن نوزدهم دورانی است که روسیه در میان ایده آل و واقعیات، اطاعت کورکورانه و نیهیلیسم دست و پا می زند.
مشهورترین فیلمی که براساس رمان آبلوموف ساخته شده است توسط «نیکیتا میخایلکوف»، کارگردان روس، در سال 1979 با نام «چند روز از زندگی آبلوموف » می باشد.
همچنین «مارسل کوولیه» نمایشنامهٔ «آبلوموف» را از این کتاب اقتباس کردهاست.
آنچه در مورد کتاب گفتهاند:
آبلوموف واقعا اثری بزرگ است. از آنهایی که نمونهاش را مدتهای طولانی است که ندیدهام. این اثر مرا از خود بیخود کرده است و من مشغول دوباره خواندن آن هستم. (تولستوی)
این کتاب به آسانی ممکن بود مبتذل از آب درآید و حتی نفرتانگیز باشد، اما در همه حال اخلاقی است. بسیار لطیف است و در عین حال واقعی است.(جین هریسن)
داستایفسکی این کتاب را زاده ذهنی سرشار میخواند.
غلامحسین ساعدی گفته است گنچاروف در دنیای دیکتاتوری سیاسی، بزرگترین کتاب را نوشتهاست.
ترجمههای فارسی:
آبلوموف، ترجمه سروش حبیبی، نشر فرهنگ معاصر، شابک: 9789648637342
کتاب صوتی آبلوموف:
- نام کتاب خلاصه کتاب صوتی آبلوموف
- نویسنده ایوان گنچاروف
- مترجم مصطفی جمشیدی
- گوینده شاهین علایی نژاد
- ناشر چاپی انتشارات امیرکبیر
- ناشر صوتی نوین کتاب گویا
- سال انتشار 1400
- فرمت کتاب MP3
- مدت 3 ساعت و 30 دقیقه
- زبان فارسی
- موضوع کتاب خلاصه کتاب صوتی داستان و رمان خارجی
تهیه و تنظیم:
واحد محتوا ویستور
عسل ریحانی
ثبت دیدگاه
دیدگاه کاربران