- ناشر : نگاه
- نویسنده : رضا براهنی
- قطع : رقعی
- نوع جلد : زرکوب
- نوبت چاپ : 1
- تعداد صفحات : 375
- سال چاپ : 1393
- دسته بندی : شعر معاصر ایرانی
- شابک : 9789643514600
معرّفی کتاب تاریخ مذکر:
- سال انتشار کتاب تاریخ مذکر:
تاریخ مذکر: رسالهای پیرامون علل تشتت فرهنگی در ایران (مقاله) از براهنی که اولین بار توسط، نشر علمی در سال، 1349، منتشر شد پسازآن در سال 1363 نشر اول به همراه مقالهٔ فرهنگ حاکم و محکوم آن را چاپ کرد؛ این مجموعه مقاله را نشر دادار در سال 1381 و انتشارات نگاه در سال 1393 باز چاپ کردند.
معرّفی رضا براهنی:
- تولد رضا براهنی و ریشه تعهد در نویسندگی:
رضا براهنی نویسنده، مترجم، شاعر و منتقد، که از چهرههای شاخص و آوانگارد در ادبیات معاصر ایران است و همینطور از پیشروان جریان ادبی پستمدرن در ایران، در 21 آذرماه سال 1314در شهر تبریز چشم به دنیا گشود اما...
معرّفی رضا براهنی و مشاهدهی تمام کتابها
براهنی در مورد کتاب تاریخ مذکر چه میگوید:
فهمیدم که تاریخ مذکر از محبوبترین کتابهای زیرزمینی جوانان در پیش از انقلاب بوده، و در صدر انقلاب از پرفروشترین کتابها. «یک ناشر متدین» ناصرخسرویی، صدها هزار نسخه از کتاب را چاپ کرده، پول مرا باایمان خودش یکجا بالا کشیده بود و مراجعات من و آقای امامی به این ناشر - که اصلاً رو به من نشان نداد - بیاثر ماند، و من بیچاره که حقم را از هیچکس نتوانستم بگیرم، از این آقا هم نتوانستم بگیرم. و چرا کتاب، فروش داشت؟ به دلیل اینکه کتاب، همانطور که از عنوان فرعی آن برمیآمد، سروکار داشت با «علل تشتت فرهنگ در ایران» و نیز با مسائل مهمی که مردم با آنها روبرو بودند.» (تکملهای بر تاریخ مذکر، مجله آرش، شماره 27، مهر 1360)
توضیحاتی در مورد کتاب تاریخ مذکر:
همانطور که از نام کتاب پیداست، براهنی این کتاب را در رد پدیده «تاریخ مذکر» و توصیف تاریخ ایران، بهویژه پیش از مشروطیت در باب مسئله ذکور بودن آن در شرق، نوشته است.
در صفحهی 23 کتاب خود بهتر این مقصود را شرح میدهد:
تاریخ ما، به شهادت خودش، در طول قرون، بهویژه پیش از مشروطیت، تاریخی، مذکر بوده است؛ یعنی تاریخی که همیشه مرد، ماجراهای مردانه، زور و ستمها و عدل و عطوفتهای مردانه، نیکیها و بدیها، محبتها و پلشتیهای مردانه بر آن حاکم بودهاند. زن اجازه نقشآفرینی نیافته است به همین دلیل از عوامل مؤنث در این تاریخ چندان خبری نیست. مرد ازنظر بزرگترین مورخ ایران، یعنی ابوالفضل بیهقی، بزرگترین عنصر سازنده تاریخ است، و به همین دلیل هرکجای تاریخ مسعودی را که ورق بزنید، اعمال مردانی را میبینید که در حال ساختن یا نابود کردن چیزهایی هستند و این چیزها همه عناصر تاریخی هستند. در هرلحظه این بزرگترین تاریخ ایران، مردی میمیرد، مردی پیمان میبندد، مردی پیمان میشکند، مردی در قلعهای زندانی میگردد، مردی به دار آویخته میشود، قومی غالب میشوند از مردان، و قومی منهزم میشوند از مردان. تاریخ بیهقی تاریخ مردان است و اگر از زن یاد میشود، یا مادر حسنک است و یا مادرانی چون مادر حسنک هستند که هیچگونه تحرک واقعی ندارند و یا اگر تحرک ناچیزی داشته باشند، در حدود حلوا و شیرینی پختن برای مردان و یا امیران جوان، محمد و مسعود، تحرک دارند. زن در تاریخ بیهقی خنثی است؛ نه ازنظر فرهنگی چیزی به وجود میآورد و نه ازنظر تاریخی نقشی دارد و اگر بعدها در طول تاریخ، جمجمه مردی را تکهتکه میکنند و هر تکهاش را به دیاری و تکهای را پیش خواجه نظامالملک میفرستند، و اگر خنجر طرفداران حسن صباح بر روی خطوط تاریخ برقی صاعقه آسا میزند و در قلبها فرو میرود، و اگر چشم جوانی به دستور پدرش از حدقه درآورده میشود، اگر گروهی در خوابگاه آغامحمدخان قاجار راه مییابند، و یا اگرچند وقتی قبل از آن، قزلباشها بر روی سطرهای مضرس تاریخ صف میبندند، همه و همه از تاریخی مذکر سرچشمه میگیرند، و در تاریخی مذکر غرق میشوند. حتی مشروطیت ایران، مشروطیتی است مذکر، و از این نظر تا حدودی در ادامه همان پیوندهای مذکر قبلی چراکه زن و عناصر زنانه و مؤنث نه در آن چندان نقشی داشتهاند و نه لااقل در آن بهوسیله مشروطیت بهجایی رسیدهاند.
خانمی از روزنامهنویسها که به دنبال قهرمان زن در تاریخ گذشتهی ایران با اینوآن مصاحبه میکرد، روزی از من هم در این باب سؤال کرد.
هرقدر به مغزم فشار آوردم دیدم حتی یک زن از کل تاریخ گذشتهی ایران نمییابم که عملی بزرگ و واقعاً قهرمانی در حدود همان ژاندارک فرانسویها - مثلاً - انجام داده باشد. حتی ما زنی را در طول تاریخ گذشته خود نمیشناسیم که عملاً نقش تغییردهنده داشته باشد. از آن خانم مصاحبهکننده سؤال کردم: مگر سیصد و نود و ششمین صیغهی فلان امیر قاجار بودن و در حرمش پوسیدن افتخاری دارد تا فکر قهرمان بودن هم احیاناً به مغز آن زن خطور بکند؟ میخواستم بگویم: مادر شما و یا مادر من و یا هیچکس، که دیدم واقعاً چقدر مضحک خواهد بود که آدم از مادر و مادربزرگ و یا خواهر خود بهعنوان قهرمان یاد کند. سؤال و جواب را ول کردم و از آن خانم روزنامهنویس هم عذر خواستم و حقیقت این است که زن ایرانی درگذشته، عملاً وجود خارجی نداشته است و اگر وجود خارجی داشته، وجودی مخفی، مرموز، عقب نگهداشته شده و مردزده بوده است. سیادت تاریخی مرد، زن را تنها بهعنوان یک انسان درجهدو، انسانی شیئی شده و از انسانیت افتاده، خواسته است، طوری که گویی او حتی حاضر و ناظر بر جریانهای تاریخی هم نمیتوانسته است باشد، چه رسد به اینکه مثل زینب اعراب با نطق و بیانش مجلس یزید را به لرزه درآورد؛ و یا مثل ژاندارک، عصیان را به وحی و الهام درآمیزد و قیامش را منطقی و درعینحال الهی نشان دهد؛ و یا مثل الیزابت اول دلشیر پیدا کند و سلیح رزم بپوشد و در میدان جنگ حاضر شود و قوم خود را، به ضد ناوگان شکستناپذیر فیلیپ اسپانیایی، به مبارزه برانگیزد و حتی پیروز هم از آب درآید. ممکن است بگویند آن جنگجویان مبارز در آغوش همین مادرهای ساکت، منزوی و غیرسیاسی تربیت شدند. پس مادرها خودشان هم یکپا قهرمان بودند. میگویم این اصلاً و ابداً درست نیست. اجتماع ایران به مرد اجازه میداد که قهرمان و پهلوان بشود، ولی در طول تاریخ ایران به زن چنین اجازهای را نمیداد وگرنه آنها هم مثل زینب و ژاندارک و الیزابت اول، خود به مقام قهرمانی میرسیدند، بهجای آنکه بنشینند و برای امیرزادگان محمد و مسعود، شیرینی و حلوا بپزند.
«تاریخ گذشته ایران واقعاً تاریخی ظالم و مذکر است»؛ براهنی در صفحه 27 کتاب این را میگوید؛ او در این صفحه میگوید:
تاریخی که در آن نقش صحیح و درست و زیبا از انگشتهای زن نباشد، تاریخی ظالم و قاهر و فاجر خواهد بود و تاریخ گذشته ایران واقعاً تاریخی ظالم و مذکر است، تاریخی است که در بستر عطوفت زنانه، هرگز جاری نشده است؛ و به همین دلیل از شقاوت، سرسختی و خشونتی بهره برده است که بهندرت میتوان نظیرش را در تاریخ اقوام دیگر پیدا کرد. فرهنگ ایران نیز، اگرنه همیشه مذکر، لااقل در اغلب موارد مذکر، و بعد در دورانهای خاصی خنثی بوده است. ولی آیا به مفهوم واقعی از زن در آن خبری هست؟ زنان شاهنامه در مقایسه با مردان شاهنامه در درجه سوم اهمیت قرار دارند. جز در لیلی و مجنون، خسرو و شیرین، هفتپیکر و ویس و رامین، تصویری از زن، به معنای عمومی کلمه، درجاهای دیگر پیدا نمیکنید. و این چهار اثر، تنها آثاری هستند که زن، بهویژه دنیای فردی او، به شکلی رمانتیک و البته سخت احساساتی - بهویژه در نظامی - نشان دادهشده است. در مثنوی مولوی، تصویری جامع از زنان نمیبینید. زندگی زنان نشان داده نشده است؛ فقط آنها وسیله قرار دادهشدهاند تا حالات فلسفی و روانی مشترک بین مرد و زن، و یا مسائل متافیزیکی مربوط به عوالم انسان، بهطورکلی، تجسم پیدا کند. لفاظی شدید نظامی مانع از این میشود که زن، واقعیت کامل داشته باشد. و مثنوی مولوی زن را همیشه وسیله قرار میدهد تا جلوههای درونی و برونی انسان، انسانی کلی و ایستا برملا گردد. ایرانی زن را نقاشی نکرده است. زن همیشه در پرده و استتار نگاه داشته شده، و مخاطب عشق در تغزلهای عاشقانه سعدی و حافظ موردتردید است. به همین دلیل میتوان سؤال کرد که آیا واقعاً زن ایرانی در ساختن فرهنگ ایران، نقشی داشته است یا نه؟ بازهم به دلایل اجتماعی، چنین نقشی را بسیار کم میبینیم. فرهنگ ایران، فرهنگ مردان است. بهوسیله مردان و برای مردان ساختهشده است؛ و به همین دلیل است که زن امروز ایرانی ازلحاظ فرهنگی وابستهتر از مرد ایرانی است
نیمه دوم کتاب، با عنوان «فرهنگ حاکم و فرهنگ محکوم»، شامل بیستوهفت مقاله است:
1.از آفتابی به آفتاب دگر.
2.حدیث جهان نو.
3.ادبیات جهان و مفهوم آزادی.
4.معیار صداقتها و خصومتها.
5.شناسایی فرهنگ و ادبیات امروز.
6.این آقایان هنوز معاصر سعدی و حافظاند.
7.نقاشی ایران،طفیلی غرب.
8.عرفان،جانشین آزادی.
9.گزارش سال پنجاه.
10.سیاست آموزشی غلط در مدارس و دانشگاهها.
11.طرحی برای ایجاد دانشگاهی فرهنگی.
12.تیشه مدارس خارجی برریشهی فرهنگ ما.
13.هویت و ایمان ما درخطر است.
14.دانشکده ادبیات در برابر نوجوئی.
15.دوبله چهرهی ما را مسخ میکند.
16.مسئلهای به نام تماموقت.
17.الگوهای فریب و دروغ.
18.چرا در جنوب مدرسهای ملی نمیسازید؟
19.خط فارسی شاهکاری از زیبایی است.
20.ولینعمت دههزارتومانی من.
21.طبل میانتهی کنکور.
22.فلسفه بیارتباط به زندگی.
23.علوم اجتماعی بر اساس تجربههای ایرانی.
24.این ماشین معلومات متفرقه.
25.فرهنگ حاکم و فرهنگ محکوم.
26.سه یادداشت پیرامون ادبیات و هنر.
27.صادق هدایت و دکتر فروید.
یادداشتهای آخر رسالهی تاریخ مذکر،در اسفند1362 نوشته و به کتاب اصلی اضافه شدهاند.
این یادداشتها بیشتر در توضیح مطالب رساله هستند.
کتابهای صوتی و الکترونیکی از تاریخ مذکر:
مشخصات کتابهای الکترونیکی این اثر:
- بر اساس نسخهی چاپی نشر نگاه.
تهیه و تنظیم:
واحد محتوا ویستور
عسل ریحانی