معرّفی کتاب دفتر یادداشتهای روزانهی یک نویسنده:
- سال انتشار کتاب دفتر یادداشتهای دفتر یادداشتهای روزانهی یک نویسنده:
دفتر یادداشتهای دفتر یادداشتهای روزانهی یک نویسنده (به روسی Дневник писателя ;) مجموعهای از نوشتههای غیرداستانی فئودور داستایفسکی است. برگرفته از قطعات نوشته شده برای نشریهای که او هم تأسیس و هم تولید کرده است،: جلد اول شامل آن مقالاتی است که در سالهای 1873 و 1876 منتشر شدهاند، جلد دوم شامل مقالاتی است که در سالهای 1877، 1880 و 1881 منتشر شدهاند.
خلاصهای از داستان دفتر یادداشتهای دفتر یادداشتهای روزانهی یک نویسنده:
عمده مطالبی از دفتر خاطرات کامل داستایفسکی، در این مجموعه سه جلدی آورده شده است. مطالب دفتر یادداشت روزانهی یک نویسنده ابتدا به عنوان ستونی مجله ادبی نویسنده یعنی ورمیا چاپ شد.
محتوای این یادداشتها بسیار گسترده و متنوع است: طرحهای طنز؛ گزارش در مورد جرایم پر احساس، پیش بینی های تاریخی؛ پرتره افراد مشهور؛ زندگی نامه؛ و طرحهایی برای داستانهایی که بعضی از آنها هرگز نوشته و منتشر نشده و بعضی دیگر در همین یادداشتها نوشته و بعد بصورت داستان کوتاه مستقل چاپ شدهاند.
داستایفسکی فلسفه سیاسی خود را در دفتر یادداشتهای روزانه یک نویسنده شرح و توضیح داد. این اثر از یک حیث، اثری است یگانه و در ادبیات سیر و پیش معاصر جهان، مانند ندارد. اجتناب از هرگونه الگوی ادبی مقـرر (نظیـر رمـان و طنز، درام و یادداشته، و مقاله و افسانه و غیره) و واردشـدن در گفت و گویی غیررسمی با خوانندگان و نقادان و مکاتبه کنندگان - و در پاره ای موارد در موضوعات بسیار خصوصی - اقدامی است شجاعانه. در پارهای از طرحواره هایی که در این یادداشتها آمدهاند، داستایفسکی به بسیاری از مسایل حادی میپردازد که روسیه پس از آزادی دهقانـان بـا آنها مواجـه است. مردم سردرگم شده بودند و کشور در حالتی از ناآرامی سقوط کرده بود - هـم بی قراری و ناآرامی طبیعی و هم ناآرامی برانگیخته - این اوضاع ناچار در ادبیات که در روسیه هواسنج دقیق خلقیات و احـوال عامـه اسـت، انعکاس یافت.
در یادداشتها، جای زیادی به مسایل سیاسی، به ویژه نقش و سهم روسیه در حل و فصل آتی سرنوشت ملل اسلاو، و نظریات اسلاوفیلی داستایفسکی، اختصاص یافته است.
دفتـر یادداشتها سند انسانی شریفی است. "اعترافات" روسو و تولستوی، که تا حدی با خودنمایی همراهاند، یا Dichtung und Wahrheit ' گوتـه یـا نوشته موسه به نام اعتراف یک کودک قـرن و سایر اعترافات از این دست، خاطراتی کم وبیش جالب و سرگرم کنندهاند یا نوشتههایی زندگی نامه گونهانـد کـه اساساً کانون توجهشان خود نویسندگان اند و نویسندگانشان به رغم بـدی که از خـود میگویند، یا میخواهند که "بیماری اخلاقی" خویش را تشخیص دهند یا آن را براساس تأثیر بیماری گونه "محیط" یا سایر شرایط و مقتضیاتی که خارج از اختیارشان بوده است توجیه کنند؛ اما دفتر یاداشتهای روزانه یک نویسنده، حاوی مواد چندانی از زندگانی خود نویسنده نیست. "من" نویسنده، با شـرم و آزرم در پس راهگذار و جریان نقل وقایع پنهان مانده است و تنها گاه به گاه در اشارات تصادفی که در جریان پرداختن به موضوع مورد بحث می شود، تظاهر میکند.
بخشهایی از کتاب:
اگر چه سه سالی بود که در پطرزبورگ زندگی میکردم و ناظر وقایعی بودم، این اعلامیه آن روز صبح، در معنا مبهوتم کرد، و برایم چنان مکاشفهای جدید و نامنتظر بود. هرگز پیش از این چنان احساس پوچی نکرده بودم! به راستی میزان این پوچی وحشتناک بود.
حوالی غروب ناگهان بر آن شدم با چرنیشفسکی دیدار کنم. پیش از این هرگز به خانهاش نرفته بودم، او هم به خانهی من نیامده بود.
یادم هست حدود ساعت پنج بعداز ظهر بود. نیکلای گاوریلوویچ را تنها یافتم؛ حتی خدمتکاران هم در خانه نبودند، و او خود در را به رویم گشود. با منتهای صمیمیت به من خوشامد گفت و مرا به اتاق نشیمن راهنمایی کرد.
اعلامیه را به او دادم و گفتم: نیکلای گاوریلوویچ، این چیست؟
آن را چون چیزی که کاملا برای او ناشناخته باشد گرفت و خواند. سر و ته اعلامیه حدود ده سطر بود.
با لبخندی خفیف پرسید: خب، چطور مگر؟
-یعنی ممکن است این قدر ابله و مسخره باشند؟ نمیتوان جلویشان را گرفت و به این جریان زشت پایان داد؟
با لحنی بسیار موقر و جدی پاسخ داد: آیا واقعا فکر میکنید که من با آنها هم داستانم و در تنظیم این پاره کاغذ سهمی داشتهام؟
گفتم: نه، من همچو فکری نمیکنم، و حتی لازم نمیدانم که از این بابت به شما اطمینان بدهم. اما به هر حال باید به هر وسیله که شده جلویشان را گرفت. شما در آنها نفوذ دارید، و مسلما روی رای و نظر شما حساب میکنند.
-من کسی را درمیان آن ها نمیشناسم.
-از این بابت هم مطمئنم. ولی هیچ لازم نیست، که آدم شخصا با آنها صحبت کند. کافی است که در جایی صریحا از این بابت اظهار ناخرسندی کنید. به گوششان خواهد رسید.
-شاید هم تاثیری نداشته باشد. به علاوه، این وقایع جنبی اجتناب ناپذیرند.
-ولی به همه کس و همه چیز آسیب میزنند.
اندکی بعد کسی زنگ زد – یادم نیست کی بود. باید بگویم که گفتههایم از صمیم دل بود، و معتقد بودم و هنوز هم معتقدم که با چخش کنندگان آن اعلامیه هم داستان نبود. احساسم این بود که نیکلای گاوریلوویچ از این دیدار خوشش نیامد. چند روز بعد خودش با آمدن به نزد من این موضوع را تایید کرد. ساعتی با من ماند، و باید بگویم که به ندرت به مردی با محبتتر و صمیمتر از او بر خوردهام، چندان که حتی آن وقت هم از چیزهایی که دربارهی تندخویی و ناآمیزگاریش گفته میشد در تعجب بودم.
پیدا بود که میخواهد با من آشنا بشود، و یادم هست که این ماجرا مرا خشنود میداشت. پس از این واقعه یک بار دیگر هم به دیدنش رفتم، و او نیز به دیدارم آمد. اندکی بعد من به علل و جهاتی شخصی به مسکو رفتم، و نه ماهی آن جا ماندم. آشنایی که آغاز شده بود بدین سان پایان پذیرفت. پس از آن بازداشت و تبعید چرنیشفسکی پیش آمد. من هرگز از این چریان سر درنیاوردم، حالا هم چیزی از آن نمیدانم…
دربارهی داستایوفسکی
فیودور میخایلوویچ داستایِفسکی یا داستایِوسکی؛ مشهورترین و بیبدیلترین نویسندهی روسی که پیامبر روسیه میخوانندش در سیام اکتبر 1821 در مسکو در آپارتمانی که در جوار بیمارستان مارینسکی بود و پدرش در آنجا به طبابت مشغول بود، بدنیا آمد اما...
معرّفی داستایوفسکی و مشاهدهی تمام کتابها
ترجمههای فارسی از رمان «دفتر یادداشتهای دفتر یادداشتهای روزانهی یک نویسنده»:
1.با ترجمة ابراهیم یونسی در سه جلد/ نشر معین.
تهیه و تنظیم:
واحد محتوا ویستور
عسل ریحانی
ثبت دیدگاه
دیدگاه کاربران