loader-img
loader-img-2

بیچارگان نوشته فیودور داستایفسکی انتشارات نی

5 / -
like like
like like

معرّفی کتاب بیچارگان یا مردم فقیر

- سال انتشار کتاب بیچارگان یا مردم فقیر

بیچارگان یا مردم فقیر (به روسی: Бедные люди) نخستین رمان فئودور داستایفسکی است، این کتاب در  سال 1846 منتشر شد.

 

قسمت‌هایی از کتاب بیچارگان (نشر نی، ترجمه خشایار دیهیمی)

 دیروز خوشبخت بودم – بی اندازه و بیش از تصور خوشبخت بودم! چون تو دخترک لجبازم، برای یک بار هم که شده، کاری را کردی که من خواسته بودم. شب، حدود ساعت هشت، بیدار شدم (مامکم، می‌دانی که بعد از انجام دادن کارهایم چقدر دوست دارم یکی دو ساعتی چرتی بزنم). شمعی پیدا کردم و دسته کاغذی برداشتم، و داشتم قلمم را می‌تراشیدم که یک دفعه تصادفاً چشم بلند کردم و راست می‌گویم دلم از جا کنده شد! پس تو بالاخره فهمیده بودی این دل بیچارهٔ من چه می‌خواهد! دیدم گوشهٔ پردهٔ پنجره ات را بالا زده ای و به گلدان گل حنا بسته ای، دقیقاً، دقیقاً همان طوری که بار آخری که دیدمت گفته بودم؛ فوراً چهرهٔ کوچولویت در برابر پنجره برای لحظه ای از نظرم گذشت که از آن اتاق کوچولویت مرا این پایین نگاه می‌کردی و به فکر من بودی. و آه، کبوترکم، چقدر دلم گرفت که نتوانستم چهرهٔ دوست داشتنیِ کوچولویت را درست ببینم! (صفحه 7)

 چه به سرم خواهد آمد، سرنوشتم چیست؟ بدتر از همه این است که هیچ یقینی ندارم، آینده ای ندارم، و حتی نمی‌توانم حدس بزنم چه بر سرم خواهد آمد. به گذشته هم می‌ترسم نگاه کنم. گذشته چنان پر از بدبختی است که فقط یادش کافی است تا دلم را پاره پاره کند. (صفحه 16)

 از من زیاد دلگیر نباشید که دیروز آنقدر غمگین بودم؛ احساس خیلی خوبی داشتم؛ خیلی احساس راحتی می‌کردم – اما نمی‌دانم چرا در چنین لحظه هایی از زندگی ام که بهترین احساس را دارم همیشه احساس غم می‌کنم. ( صفحه 72)

 ادبیات چیز شگفتی است، وارنکا، یک چیز خیلی شگفت. من این را پریروز در کنار این آدمها کشف کردم. ادبیات چیز عمیقی است! ادبیات دل آدم‌ها را قوی می‌کند و‌ به آنها خیلی چیزها یاد می‌دهد – و در هر کتاب کوچکی که اینها دارند چیزهای شگفت زیادی هست. چه عالی نوشته شده‌اند! ادبیات یک تصویر است، یا به تعبیری هم یک تصویر است هم یک آینه؛ بیان احساسات است، شکل ظریفی از انتقاد است، یک درس پند‌آموز و یک سند است. ( صفحه 84)

 ماندن در گوشه‌ای که به آن عادت کرده ای یک جورهایی بهتر است، حتی اگر نیمی از اوقات به غم و غصه خوردن بگذرد. (صفحه 92)

 بدبختی یک بیماری واگیردار است. آدم‌های بیچاره و بدبخت بایستی از هم دوری کنند تا بدبختی‌شان به هم سرایت نکند و بیشتر نشود. (صفحه 114)

 آدمهای بیچاره بوالهوسند یعنی طبیعت آنها را اینطوری ساخته است. این بار اولی نیست که چنین چیزی را احساس می‌کنم. آدم بیچاره همیشه مظنون است، به دنیای خداوند از زاویه دیگری نگاه می‌کند و پنهانی هر آدمی را که می‌بیند گز می‌کند، با نگاه خیره مشوشی او را نگاه می‌کند، و با دقت به هر کلمه ای که به گوشش می‌رسد گوش می‌دهد آیا دارند درباره او حرف می‌زنند؟ آیا دارند می‌گویند که به چیزی نمی‌ارزد، و آیا فکر می‌کنند که این آدم چه احساساتی دارد و از این منظر و آن منظر به چه می‌ماند؟ و وارنکا، همه می‌دانند که یک آدم بیچاره از یک تکه گلیم پاره پوره هم بی ارزشتر است و نمی‌تواند امیدی به جلب احترام دیگران داشته باشد، و هرچه هم این نویسنده، این آدمهای قلم انداز، هرچه که بنویسند! آدم بیچاره همیشه همان خواهد ماند که از اول بوده است. (صفحه 121)

 چرا اصلاً همیشه باید آدم‌های خوب در بدبختی به سر ببرند، درحالی که خوشبختی ناخواسته به سراغ آدم‌های دیگر می‌رود؟ (کتاب بیچارگان – صفحه 159)

 آدم‌های ثروتمند از فقیرهایی که به صدای بلند از بختشان شکوه و شکایت می‌کنند خوششان نمی‌آید – می‌گویند اینها سمج هستند و مزاحمشان می‌شوند! بله، فقر همیشه سمج است – شاید غرولُند این گرسنه‌ها خواب را از سر ثروتمند بپراند! (کتاب بیچارگان – صفحه 164)

 

معرّفی داستایوفسکی

فیودور میخایلوویچ داستایِفسکی یا داستایِوسکی؛ مشهورترین و بی‌بدیل‌ترین نویسنده‌ی روسی که پیامبر روسیه می‌خوانندش در سی‌ام اکتبر 1821 در مسکو در آپارتمانی که در جوار بیمارستان مارینسکی بود و پدرش در آنجا به طبابت مشغول بود، بدنیا آمد اما...

معرّفی داستایوفسکی و مشاهده‌ی تمام کتاب‌ها

 

درونمایه‌ی رمان بیچارگان

 داستان بیچارگان ساده‌ است اما این به معنای پیش پا افتاده بودن آن نیست و از تاثیری که بر خواننده می‌گذارد چیزی کم نمی‌کند. درواقع پیش پا افتاده بودن کلمه‌ای است که در مورد داستایفسکی هیچ وقت نمی‌توان به کار برد. داستان کتاب با نامه نوشتن بین دو نفر پیش می‌رود، در واقع سبک کتاب نامه‌نگاری است بین دختری جوان و مرد مسنّی از آشنایان و خویشان بسیار دور دختر که در دو آپارتمان جدا ولی در نزدیکی هم زندگی می‌کنند و بخاطر شایعات و حرف در و همسایه‌های فضول همیشه در عمل ترجیح می‌دهند که به این شکل، یعنی نامه از طریق مستخدم دختر در کنار هم باشند و به دوستی خود ادامه دهند. هر دو نفرشان به معنی واقعی کلمه فقیر و بیچاره هستند و در خانه‌هایی فقیرانه هم زندگی می‌کنند. فقط آنها نیستند همسایه‌های آنها از خودشان هم بدبخت‌ترند. فقر از سر و روی این کتاب، این آدم‌ها می‌ریزد. آنها در همین نامه‌ها داستان زندگی خودشان و اتفاقات روزانه را  برای هم تعریف می‌کنند. داستان زندگی تاریک و ناخوشایندشان که البته آینده‌ بهتری هم برایشان در انتظار نیست.

 

رمان بیچارگان: داستایفسکی رئالیست- ناتورالیست

 کتاب یک کتابِ رئالیستی-ناتورالیستی با رگه‌هایی از احساساتی گرایی است. ناتورالیست‌ها انسان را محکوم به سرنوشت می‌دانند و اینکه هیچ کار از دست انسان در برابر سرنوشت برنمی‌آید. رفتارشان بخاطر فشار‌های درونی است و در عین حال کاری نمی‌توانند انجام دهند و تن به قضا می‌دهند. به همین خاطر داستایفسکی هم به داستانش چاشنی اضافه نمی‌کند و نمی‌خواهد با افزودن شکر شیرینش کند. به طور کلی داستایفسکی شرایط را همیشه همانطور که هست نشان می‌دهد
 او استاد مسلم نشان دادن سیاهی‌ها و تاریکی‌هاست، حال می‌خواهد این تاریکی‌ها درون انسان باشد، یا اجتماع، او ناهماهنگی‌های جهان هستی را درست همان جایی نشان می‌دهد که مابقی نویسندگان می‌خواهند از آن وضعیت موقعیت بی نقص و گل و بلبلی ارائه دهند.

 

شخصیت‌های اصلی رمان بیچارگان:

 «ماکار آلکسییویچ» نام شخصیت مرد مسن، ازدواج نکرده، مستاجر، کارمند دون پایه یکی از اداره‌جات دولتی، مفلس، مقروض، با درآمد بخور و نمیر که تمام آنچه می‌گیرد را برای دختر بی‌واهمه خرج می‌کند.
 «واروارا آلکسییونا» نام دوست اوست دختر جوان عاشق کمی مریض احوال، یتیم، بدون هیچ خویشاوندی، بدون شغل و درآمد (گاهی سفارشات خیاطی قبول می‌کند که بعلت مریضی زیاد نیست)، قربانی تجاوز.

 

مدت زمان مطالعه رمان بیچارگان:

کتاب، کتاب حجیمی نیست، نزدیک 200 صفحه است، اگر سرعت کتاب خواندن تان بالا باشد معمولا یک روز بیشتر خواندنش وقت نمی‌گیرد.

 

ترجمه‌های فارسی رمان بیچارگان:

  1. بیچارگان ترجمه: خشایار دیهیمی نشر نی.(ترجمه از انگلیسی)
  2. مردم فقیر ترجمه: کاظم انصاری انتشارات جاودان خرد (گوتنبرگ)
  3. مردم فقیر ترجمه: پرویز همتیان بروجنی در کتاب شب‌های روشن و پنج داستان دیگر انتشارات امیرکبیر.
  4. مردمان فرودست، ترجمه: پرویز شهدی، انتشارات مجید (به سخن)
  5. نگون بخت ترجمه: انتشارات عطایی. نخستین ترجمهٔ اثر به فارسی
  6. بیچارگان ترجمه: نسرین مجیدی انتشارات روزگار (ترجمه از روسی)
  7. تیره بختان ترجمه: کاظم خلخالی، انتشارات تلاش ، 1363 و انتشارات چلچله 1399
  8. بیچارگان،  ترجمه: محمد مجدی، انتشارات بوتیمار ، 1395

 

کتاب‌های صوتی و الکترونیکی از رمان بیچارگان

1. این کتاب نسخه الکترونیکی دارد.

2. مشخصات کتاب صوتی بیچارگان

  • گوینده: پیمان قریب پناه , مریم محبوب
  • ناشر صوتی: نوار
  • مدت: 7 ساعت و 14 دقیقه

 

دیگران در مورد رمان بیچارگان چه گفته‌اند؟

نقل قولی از نکراسوف در مورد داستایفسکی و این رمان وجود دارد که اندازه‌ی خود رمان مشهور است: «گوگول دیگری ظهور کرده است.»

وی.وی.وینوگراف مشاهده کرده که داستایفسکی در مردم فقیر در پی دفاع از خودش به عنوان یک آفریننده ی با اصالت مکتب « ناتورالیسم احساسات گرا  تا مردی حقیر علم اعتراض اجتماعی را برافرازد که هرگز تا پیش از آن در روسیه شنیده نشده است. (کتاب داستایفسکی  و روند خلاقیت ادبی. ژاک کاتو )
ژاک کاتو در کتاب داستایفسکی  و روند خلاقیت ادبی در مورد این کتاب می‌نویسد: «این نخستین نوع دیالوگ ادبی است. داستایفسکی با استفاده از انواع ادبی مانوس برای خواننده معاصر  و با به کار بستن تصاویر آشنا در زندگی قهرمانان، خودش را تعریف کرده و جایگاهش در تاریخ ادبیات را پایه گذاشت.
او همچنین می‌نویسد دادن ارجحیت به زمان وقایع در کار داستایفسکی و خصوصا کاوش‌های خلاقه اش ساختاری همیشگی دارد در رمان نخستش بیچارگان باوجود واگذاری داستایفسکی به فرم نامه‌نگاری سانتیمانتالیستی درواقع یک وقایع‌نگاری متقاطع و بسیار نزدیک به رخدادهاست که دو قهرمان آن وقایعی را می‌نویسند که روحشان را در هم شکسته و نمی‌توانند بر زمانه‌ای که به‌سرعت به سوی فاجعه می‌رود تسلطی داشته باشد در یک نقطه آن‌ها  دوبار در یک روز برای هم نامه می‌نویسند.
ادوارد هلت کار در کتاب داستایفسکی جدال شک و ایمان ترجمه خشایار دیهیمی در مورد کتاب بیچارگان این‌طور می‌نویسد: بیچارگان رمانی کوتاه در قالب مکاتبه در زمستان 1844_1845 نوشته و بازنویسی شد داستان این‌که منتقدان چگونه به کشف آن کامیاب شده‌اند یکی از ماجراهای مشهور در تاریخ ادب روسیه است در ماه مه داستایفسکی نسخه دست‌نویس داستان را به گریگوروویچ یکی از نوخاستگان ادبیات چون خودش که در دانشکده مهندسی با او آشنا شده بود به امانت داد گریگوروویچ دست‌نویس را نزد دوستش نکراسوف برد که در آن زمان نویسنده جوانی بود و اشعارش توفیق و پایگاه محدودی در جهان ادب برایش فراهم آورده بود هر دو با هم شروع به خواندن دست‌نویس کردند و سپیده‌دم آن را به پایان رساندند و ساعت چهار صبح رفتند داستایفسکی را بیدار کردند و برای شاهکاری که آفریده بود به او تبریک گفتند دست‌نویس سیر صعودی‌اش را در سلسله‌مراتب ادبی ادامه داد نکراسوف آن را با این خبر که گوگول تازه‌ای ظهور کرده‌است نزد بلینسکی برد و آن منتقد مشهور پس‌از لحظه‌ای تردید در آغاز بر حکم نکراسوف و گریگاروویچ مهر تأیید زد سه روز بعد داستایوفسکی به بلینسکی معرفی شد بلینسکی با شور و حرارت فریاد زد؛ هیچ می‌دانی چه نوشته‌ای؟... تو با 20 سال سن ممکن نیست خودت بدانی آنگاه به توضیح اهمیت این اثر برای نویسنده جوان که از شوق و وجد در پوست نمی‌گنجید و دهانش بازمانده بود پرداخت داستایفسکی از خود می‌پرسید: آیا به‌راستی من این‌همه بزرگم ؟ و 30 سال بعد این صحنه را شعف انگیز ترین لحظه حیاتش خواند داستایفسکی که به‌حدی بیمارگونه‌ خجالتی بود و هرگز از آن کم‌رویی خاص نوجوانی بیرون نیامده بود و موفق نشده بود شخصیت ناساز و ناهموار خویش‌را با هم‌نوعانش سازگار کند ناگاه خود را در کنف حمایت مشهورترین چهره‌های ادبی روزگار می‌دید او در نامه‌ای که مورخ نوامبر 1845 به برادرش نوشته بود این‌چنین گفت: «خب برادر گمان نمی‌کنم دیگر هرگز به هرگز بدین پایه از شهرت و افتخار برسم همه‌جا با احترام و کنجکاوی بی‌حساب روبرو می‌شوم شاهزاده آدویفسکی  التماس می‌کند به دیداری مفتخرش کنم و کنت.س از ناامیدی یقه چاک می‌زند پانایف به آن‌ها گفته‌است نابغه‌ای ظهور کرده که همه در برابرش با خاک برابرند همه مرا به چشم اعجوبه‌ای می‌نگرند کافی‌ست دهان باز کنم تا فورا شایع شود که داستایفسکی چنین گفته‌است یا داستایفسکی می‌خواهد چنان کند ذهنم سرشار از اندیشه است اما همین‌که یکی از آن‌ها حتی به تورگینف بگویم فردا در چهارگوشه پطرزبورگ می‌پیچد که داستایفسکی مشغول نوشتن فلان چیز است برادر اگر می‌خواستم شرح همه موفقیت‌هایم را برایت بنویسم مثنوی 70 من کاغذ می‌شد»
ادوارد هلت کار در کتاب داستایفسکی جدال شک و ایمان در صفحه 49 می‌نویسد:
اینان (منظورش ماکار و واروارا است) جان و روح رفیع و یگانه ی موجوداتی را دارند که در این جهانند، اما از این جهان نیستند، و این خصلتی است که داستایفسکی به همه‌ی شخصیت‌های بزرگ داستان‌هایش بخشیده است.

 

 

تهیه و تنظیم:
واحد محتوا ویستور
عسل ریحانی

 

ثبت دیدگاه

دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "بیچارگان" می نویسد