کاوه با پدرش به روستای پدربزرگ می رود و در راه با دیدن
بیابان خشک و تپه های شنی، همهی نقشه هایی که برای بازی و تفریح در باغ پدربزرگ کشیده بود نقش بر آب می شود.
پدرش میگوید باغ پدربزرگ سرسبز و پر از درخت میوه است، اما کاوه باور نمی کند و می پرسد پدربزرگ وسط این بیابان خشک
آب از کجا آورده است...
ثبت دیدگاه
دیدگاه کاربران