loader-img
loader-img-2

راز رخشید برملا شد نوشته علی سلطانی انتشارات نیماژ

5 / -
like like
like like
ابهامات و آنچه در دل و ذهن و چشمان خشید نهفته بود، باعث شده بود که اینگونه توی سرم جولان دهد. من داشتم به او فکر می کردم چون می خواستم کشفش کنم نه تصاحب! از طرفی هم، ته دلم نمی خواستم تمام زوایای ذهنی و رفتاری اش برایم روشن شود. احساس می کردم خشید مانند کتابی ست که هربار بخوانمش، چیز جدیدی دستگیرم می شود. مانند فیلمی که هر بار ببینمش نکتهی تازه ای از آن خواهم یافت. مانند یک موسیقی عمیق که هر بار گوش کنم یک نت بکر از آن کشف خواهم کرد. دلم می خواست مدام ببینمش، بخوانمش، به اصوات آهنگینی که توی وجودش جریان داشت گوش کنم تا هر بار چیزی از درونش بیابم که خودش هم از آن بی خبر است.

ثبت دیدگاه

دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "راز رخشید برملا شد" می نویسد