loader-img
loader-img-2

عهد کمیل (خاطرات مریم یوسفی همسر شهید مصطفی (کمیل) صفری تبار) نوشته مصیب معصومیان انتشارات شهید کاظمی

5 / -
like like
like like
وقتی بار اول دی میت: مهرت به دلم نشست نمیده چرا و چیز حبیب دیگری برایم تعرفه کرد که خوابش بر چند سال قبل، پیش از این که به در خواستگاری باشمة خواب دیدم به آقای با محاسن مقید وبنت اومد به خوام - فتا | در سال 89، و ، تو انتظار خوب و روانه شکایت می افتد که باعث عاقت با خیریت سی شد: بی ان واحد و یکی دیگه رو به من گفت. ولی مرد خداشاهده هر چی فکر می که حتی باده عیاد ما 27 بهمن 96 ازدواج کردم و حالا می گشت و اولین پیش پیلی در مورد ریش سفید که اومد تو خوابم بشیر شد. انشالا علیت وخیم در سال، تکمیل می شه.ا آن روز که این خواب را به تعویق می کرده باشم قله پوش علی دیا، کمیل نشست و تحت ای خرد مبحت عانت مثل | عسل شیرین بود و در روح و جان آدم نیست ، در اصل بودم و او دریا که حرف جاتی ایک بار به قلب من دین کے نفی می کردم، هم عاشق می شدم نسبت به او ته د با

ثبت دیدگاه

دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "عهد کمیل (خاطرات مریم یوسفی همسر شهید مصطفی (کمیل) صفری تبار)" می نویسد