معرّفی کتاب ژنرال در هزارتوی خود:
- سال انتشار کتاب ژنرال در هزارتوی خود:
هفتمین رمان مارکز به نام ژنرال در هزارتوی خود (به اسپانیایی El general en su laberinto) در سال 1989 منتشر شد.
خلاصهای از داستان ژنرال در هزارتوی خود:
سیاسیترین رمان مارکز، ماجرای زندگی ژنرال معروف و افسانهای آمریکای لاتین،سیمون بولیوار را به تصویر میکشد. مارکز نظرات سیاسی خود را از طریق شخصیت ژنرال در داستان بیان میکند.
ژنرال در هزارتوی خود روایتی تخیلی از هفت ماه پایانی زندگی سیمون بولیوار، رهبر آزادیبخش و بزرگ کلمبیا است. این کتاب آخرین سفر بولیوار از بوگوتا به خط ساحلی دریای کارائیب کلمبیا را در تلاش برای ترک آمریکای جنوبی برای تبعید در اروپا نشان میدهد.با شکستن تصویر قهرمانانه سنتی بولیوار، مارکز یک قهرمان رقتانگیز را به تصویر میکشد، مردی که زود پیر شده و ازنظر جسمی بیمار و روانی خسته است. داستان زندگی بولیوار را از طریق روایت خاطرات او بررسی میکند، که در آن «ناامیدی، بیماری و مرگ ناگزیر بر عشق، سلامتی و زندگی پیروز میشوند».
مارکز دو سال را صرف تحقیق در مورد این موضوع کرد، و خاطرات گسترده دستیار ایرلندی بولیوار، دانیل فلورنسیو اولری، و همچنین اسناد تاریخی متعدد را بررسی کرد و از مشاوره با دانشگاهیان بهره گرفت.
آمیختگی ژانرهای کتاب، طبقهبندی «ژنرال در هزارتوی خود» را دشوار میکند و مفسران در مورد اینکه کجای آن در مقیاس بین روایت رمان و روایت تاریخی قرار دارد، اختلافنظر دارند. درج عناصر تفسیری و داستانی مارکز - که برخی از آنها با صمیمیترین لحظات بولیوار سروکار دارند - در ابتدا باعث خشم مردم در بخشهایی از آمریکای لاتین شد. بسیاری از شخصیتهای برجسته آمریکای لاتین معتقد بودند که این رمان تصویری منفی از یکی از مهمترین شخصیتهای تاریخی منطقه را برای دنیای بیرون به تصویر میکشد. دیگران «ژنرال در هزارتوی خود» را تقویتکننده فرهنگ آمریکای لاتین و چالشی برای منطقه برای مقابله با مشکلاتش میدانستند.
این رمان بهصورت سوم شخص با فلاشبکهایی به رویدادهای خاص زندگی سیمون بولیوار، "ژنرال" نوشتهشده است که در 8 می 1830 در سانتافه د بوگوتا آغاز میشود. ژنرال برای سفر خود به سمت بندر کارتاخنا آماده میشود و قصد دارد کلمبیا را به مقصد اروپا ترک کند. پس از استعفای وی بهعنوان رئیسجمهور کلمبیا، مردم سرزمینهایی که او آزادکرده بود، اکنون علیه او شدهاند، دیوارنویسیهای ضد بولیوار در شهر دیده میشود و به سمت او زباله پرتاب میکنند. ژنرال مشتاق ادامه کار است، اما باید به معاون رئیسجمهور منتخب، ژنرال دومینگو کایسدو یادآوری کند.، که هنوز پاسپورت معتبر برای خروج از کشور دریافت نکرده است. ژنرال بوگوتا را با تعداد کمی از مقاماتی که هنوز به او وفادار هستند ترک میکند، ازجمله معتمد و دستیارش، خوزه پالاسیوس. در پایان فصل اول، ژنرال با عنوان کامل خود، ژنرال سیمون خوزه آنتونیو د لا سانتیسیما ترینیداد بولیوار و پالاسیوس، تنها جایی است که در رمان نامبرده میشود.
در شب اول سفر، ژنرال با همراهانش که شامل خوزه پالاسیوس، پنج نفر از دستیاران، منشیهایش و سگهایش است، در فاکاتاتیو میماند. در اینجا، مانند سفر بعدی، از دست دادن اعتبار ژنرال مشهود است. کاهش ثروتش حتی خود ژنرال را شگفتزده میکند. بیماری ناشناخته او رو به وخامت است.
پس از تأخیرهای فراوان، ژنرال و گروهش به هوندا میرسند، جایی که فرماندار پوسادا گوتیرز برای سه روز فستیوال ترتیب داده است. در آخرین شب خود در هوندا، ژنرال دیر به کمپ برمیگردد و یکی از دوستان قدیمی خود به نام میراندا لیندسی را در انتظار او میبیند. ژنرال به یاد میآورد که پانزده سال پیش از توطئهای علیه جان او مطلع شد و او را نجات داده است. صبح روز بعد، ژنرال سفر به پایین رودخانه ماگدالنا را آغاز میکند. این گروه یکشب در پورتو رئال میماند، جایی که ژنرال ادعا میکند که زنی را میبیند که در طول شب آواز میخواند. دستیاران او و نگهبان بازرسی انجام میدهند، اما آنها نمیتوانند نشانهای از حضور زنی در اطراف را پیدا کنند.
ژنرال و همراهانش به بندر مومپکس میرسند. در اینجا آنها توسط پلیس متوقف میشوند آنها ژنرال را نمیشناسند. از او پاسپورت میخواهند، اما او نمیتواند پاسپورتش را ارائه کند. درنهایت پلیس هویت او را کشف میکند و او را تا بندر اسکورت میکند. مردم هنوز معتقدند که او رئیسجمهور کلمبیا بزرگ است و بهافتخار او ضیافتهایی ترتیب میدهند. اما این جشنها به دلیل نداشتن قدرت و اشتهای او برای او بیهوده است. پس از چند روز، ژنرال و همراهانش به سمت تورباکو حرکت کردند.
این گروه قبل از رسیدن به تورباکو یکشب بیخوابی را در بارانکا نووا سپری میکنند. برنامه اولیه آنها این بود که روز بعد سفر خود را به سمت کارتاخنا ادامه دهند، اما ژنرال مطلع میشود که کشتی در دسترس نیست که از بندر به مقصد اروپا حرکت کند و پاسپورت او هنوز نرسیده است. در حین اقامت در شهر، ژنرال ماریانو مونتیلا و چند دوست دیگر او را ملاقات میکند. بدتر شدن وضعیت سلامتی او بهطور فزایندهای آشکار میشود - یکی از بازدیدکنندگان او چهره او را مانند یک مرد مرده توصیف میکند. در تورباکو، ژنرال به ژنرال دانیل فلورنسیو اولری ملحق میشود و اخبار دسیسههای سیاسی جاری را دریافت میکند: خواکین مسکورا، که بهعنوان جانشین رئیسجمهور کلمبیا منصوبشده است، قدرت را به دست گرفته است اما مشروعیت او هنوز توسط ژنرال رافائل اوردانتا مورد اعتراض است. ژنرال به یاد میآورد که "رویای او از همان روزی که محقق شد شروع به از بین رفتن کرد".
ژنرال سرانجام پاسپورت خود را دریافت میکند و دو روز بعد با همراهانش به سمت کارتاخنا و ساحل میرود و در آنجا ضیافتهای بیشتری بهافتخار او برگزار میشود. در تمام این مدت، اطرافش را زنان مختلف پرکردهاند، اما برای برقراری روابط جنسی ضعیفتر از آن است. ژنرال وقتی میشنود که دوست خوب و جانشین موردنظرش برای ریاست جمهوری، فیلد مارشال سوکره، در کمین قرار گرفته و ترور شده است، عمیقاً متأثر میشود.
اکنون یکی از دستیارانش به ژنرال گفته است که ژنرال رافائل اوردانتا حکومت را در بوگوتا به دست گرفته است و گزارشهایی از تظاهرات و شورشهایی در حمایت از بازگشت بولیوار به قدرت وجود دارد. گروه ژنرال به شهر سولداد میروند، جایی که او بیش از یک ماه در آنجا میماند و وضعیت سلامتی بدتر میشود. در سولداد، ژنرال موافقت میکند که برای اولین بار به پزشک مراجعه کند.
ژنرال هرگز آمریکای جنوبی را ترک نمیکند. او سفر خود را در سانتا مارتا به پایان میرساند، آنقدر ضعیف است که نمیتواند ادامه دهد و فقط دکتر و نزدیکترین دستیارانش در کنارش هستند. او در سایهی فقر میمیرد، مردی که بخشهای زیادی از قاره را آزاد کرد.
بخشهایی از کتاب:
خوزه پالاسیوس این موضوع را به خاطر نداشت. اما هرگز آن شب باشکوه هشتم ماه فوریه هزار و هشتصد و بیستوشش را فراموش نمیکرد. زیرا صبح روز بعد یک مراسم استقبال شاهانه در آن شهر از آنها به عملآورده بودند. ژنرال هم در پاسخ آنهمه محبت، جملهای را گفته بود که از آن به بعد در سر هر میز بادهنوشی، بدون استثنا تکرار کرده بود که: دیگر در تمامی گستره عظیم پرو، حتی یک نفر از قشون متجاوز و استعمارگر اسپانیا باقی نمانده است. همان روز استقلال قاره عظیم آمریکای لاتین را مورد تائید قرار داده بود و با جملات خودش اعلام کرده بود که آن را تبدیل به وسیعترین، غیرعادیترین و شکستناپذیرترین پیمان میان ملتها که تاکنون جهان به خود ندیده است، خواهد کرد.
هوا در زیر نم باران تازه شروع به روشن شدن کرده بود که او به چند تا گاو سرگردان در سر راهش برخورد کرد. اما کینه و نفرت دشمنانش در هوا سنگینی میکرد. و علیرغم دستورات احتیاطی دولت که او را در حین حرکت در خیابانهای خلوت و آرام شهر اسکورت میکردند، ژنرال هنوز هم با شعارهای توهینآمیز که علیهش روی دیوارها نوشتهشده بود، مواجه میشد.
پایان یک روز پرسروصدا فرارسیده بود. سربازان سوارهنظام سبکاسلحه و هنگ پیادهنظام مستقر در یک پادگان به خاطر عدم دریافت جیره و مواجب خودشان در طول سه ماه گذشته دست به آشوب و بلوا زده بودند. این ظاهر قضیه بود. دلیل واقعی اغتشاش آنها که بیشترشان هم ونزوئلاییاند جنگ درراه آزادی چهار ملت متفاوت دیگر بود. اما در چند هفتهی اخیر آنچنان در خیابانها در معرض پرخاش و توهین مردم قرار گرفته بودند که حالا دلیلی داشتند تا بعد از رفتن ژنرال نگران جان و مال خودشان باشند.
کسی از اهالی آنجا نبود که روی بالکن خانهی خود نایستاده باشد تا ضمن بدرقهی او شاخههای گل را نثار قدوم او کند و از صمیم قلب برایش سفری خوش و دریایی آرام و عاری از خطر آرزو کند.
معرّفی گابریل گارسیا مارکز:
گابریل گارسیا مارکز در کشور کلمبیا در دهکده آرکاتاکا در منطقه سانتامارا در 6 مارس سال 1927 میلادی به دنیا آمد. تولد او همزمان است با اعتصاب مشهور کارگران کشتزارهای موز. همان رویدادی که سالها بعد در رمان «صد سال تنهایی» مارکز آن را به تصویر کشید اما...
معرّفی گابریل گارسیا مارکز و مشاهدهی تمام کتابها
ژنرال در هزارتوی خود و سینما:
فیلم «آزادیخواه» در سال2013 بر اساس زندگی شخصیت رمان مارکز ساختهشده است.
دیگران دربارهی کتاب ژنرال در هزارتوی خود چه میگویند:
ژنرال در لابیرنت گزارش عجیبی است از آخرین روزهای زندگی سیمون بولیوار و پایان کار او. نویسنده برای تهیه این گزارش کوتاه چنانکه خود گفته است، به آثار و اسناد بسیار مراجعه کرده است. اما «ژنرال در لابیرنت» یک گزارش تاریخی نیست و وقتی یک نویسنده آنهم نویسندهای مثل مارکز، تاریخ مینویسد، تاریخ او با تاریخهایی که مورخان مینویسند، متفاوت میشود. گرچه به گمان ما، مورخان هم نوشته مارکز را تحسین میکنند.
سیمون بولیوار، سردار جنگهای استقلال امریکا در مقابل اسپانیا، 20 سال از عمر خود را روی زین اسب گذرانده است و هر کس هر چه بخواهد درباره او بنویسد، قاعدتاً باید شرح کارهای او در این مدت باشد، چراکه قبل از این 20 سال دوران رشد و رسیدن به جوانی بوده است. بعدازاین 20 سال هم ژنرال مدت زیادی عمر نکرده و از زمان معزولی تا هنگام مرگ را با بیماری گذرانده است. ژنرال در لابیرنت شرح دوران بیماری تا مرگ بولیوار است. ولی بیماری مردی که از قدرت دور شده است، چه اهمیت دارد؟ و چرا مارکز شرح جنگها و کاروبار بولیوار در دوران قدرت را ننوشته است؟
قصد مارکز بیوگرافی نویسی نبوده و به قهرمان استقلال امریکا هم کاری نداشته است. من اصلاً کاری بهقصد مارکز ندارم. در این گزارش نهفقط شکست و خواری قهرمان، بلکه پایان غمانگیز یک دوران را میتوان دید. نویسندهای که رؤیا از اندیشه او بیرون نمیرود، دوران منورالفکری (قرن هجدهم) را خوابوخیالی میبیند که پایان آن با تب و لرز توأم است. بولیوار قهرمان استقلال و مرد محبوب جنگهای استقلال، باید از کشور خود برود و در عین بیماری و تب و لرز، راه طولانی آبی را با کشتی طی کند که البته این راه طی نمیشود و قبل از آنکه به مرز برسد، بولیوار میمیرد.
دکتر رضا داوری اردکانی
ترجمههای فارسی از رمان «ژنرال در هزارتوی خود»:
«ژنرال در هزارتوی خویش»: این رمان با پنج ترجمه به زبان فارسی موجود است:
- «ژنرال در هزارتوی خویش» با ترجمه کیومرث پارسای از نشر آریابان
- «ژنرال در هزارتوی خود» با ترجمه هوشنگ اسدی از نشر ثالث
- «ژنرال در هزارتوی خودش» با ترجمه اسماعیل قهرمانی پور از نشر روزگار
- «خاطرات یک ژنرال» با ترجمه مینو جواهری از نشر چلچله
- «ژنرال در هزارتویش» با ترجمه جمشید نوایی از نشر گویا
کتابهای صوتی و الکترونیکی از ژنرال در هزارتوی خود:
- مشخصات کتابهای صوتی این اثر:
1. ژنرال در هزارتوی خود
- نویسنده: گابریل گارسیا مارکز
- مترجم: هوشنگ اسدی
- گوینده: بهرام ابراهیمی
- انتشارات ماه آوا
- مشخصات کتابهای الکترونیکی این اثر:
1.بر اساس نسخهی چاپی نشر روزگار.
2. بر اساس نسخهی چاپی نشر چلچله.
تهیه و تنظیم:
واحد محتوا ویستور
عسل ریحانی
ثبت دیدگاه
دیدگاه کاربران