loader-img
loader-img-2
مرتب سازی براساس :
جدیدترین پرفروش ترین پربازدید ترین گران ترین ارزان ترین
6 محصول پیدا شد

درباره‌ی داستایوفسکی

فیودور میخایلوویچ داستایِفسکی یا داستایِوسکی؛ مشهورترین و بی‌بدیل‌ترین نویسنده‌ی روسی که پیامبر روسیه می‌خوانندش در سی‌ام اکتبر 1821 در مسکو در آپارتمانی که در جوار بیمارستان مارینسکی بود و پدرش در آنجا به طبابت مشغول بود، بدنیا آمد.

 

فیودور داستایفسکی را چگونه تلفظ کنیم؟

در ایران مترجم‌های مختلف نامش را به شکل‌های متفاوتی در فارسی نوشته‌اند:
«داستایوفسکی»، «داستایِفسکی» و «داستایِوسکی» که مورد دوم تلفظ صحیح نام اوست. 
خشایار دیهیمی در ترجمه کتاب جدال شک و ایمان که زندگینامه داستایِفسکی نوشته ادوارد هلت کار است نام او را به شکل «داستایِفسکی» آورده‌است. نام کوچک او نیز در متون ترجمه‌شده به اشکال «فیودور» و «فئودور» آمده‌است. با توجه به تلفظ روسی، فارسیِ درستِ نام او، «فیودور داستایِفسکی» است. در بین اکثر فارسی‌زبانان به داستایوفسکی معروف است.

 

نام و نسب و پدر و مادر داستایفسکی

نام و نسب خانواده داستایفسکی برگرفته از نام دهکده کوچک داستایوو است که جایی در میان مرداب‌های پینسک است. این ناحیه ملال‌آورترین گوشه کشور در سراسر غرب روسیه و از نظر نژادی رنگارنگ‌ترین نواحی است که در آن لهستانی‌ها، لیتوانیایی‌ها، روس‌های سفید، و یهودی‌ها آنچنان مغشوش درهم آمیخته‌اند که تفکیک‌شان از یکدیگر ممکن نیست. منشأ نژادی خانواده داستایفسکی همچنان محل حدس و گمان است اما خود باور داشت که به تمام معنا روس کامل عیار است.
پدر رمان‌نویس، در سال‌های نخست قرن نوزدهم، از اوکراین به مسکو آمد. او در دانشگاه مسکو طب خواند و در نبرد 1812 پزشک ارتش بود. در 1819 با دختر یکی از بازرگانان مسکو ازدواج کرد، از مقام افسری ارتش استعفا داد و پزشک بیمارستان مارینسکی شد. فرزند دوم این زن و شوهر، در سی‌ام اکتبر 1821 به دنیا آمد. این تاریخ در دفتر موالید کلیسا ثبت است. در پانزده‌سالگی مادرش از دنیا رفت.

داستایفسکیِ مهندس

 در همان سال مرگ مادرش در امتحان ورودی دانشکده مهندسی نظامی در سن پترزبورگ پذیرفته شد و در ژانویه 1838 وارد دانشکده شد.
در  سال 1843 میلادی  او که اکنون درجه‌ی افسری داشت فارغ التحصیل شد و در اداره‌ی مهندسی وزارت جنگ مشغول به کار شد. تابستان سال بعد یعنی سال 1844 اوژنی گرانده اثر معروف بالزاک را به روسی ترجمه کرد و از کار در ارتش استعفا داد. سرانجام در زمستان 1844–1845 رمان کوتاه بیچارگان را نوشت و به این وسیله پا در جرگه‌ی نویسندگی گذاشت و تا به امروز در این جرگه دنیا نظیر او را به خود ندیده است. بین او و بهترین نویسندگان دنیا، فاصله‌ای عمیق وجود دارد.

 

دستگیری و حکم اعدام برای داستایفسکی

داستایفسکی کم‌کم به محافل سیاسی- اجتماعی راه پیدا کرد و پلیس مخفی در روز 22 آوریل 1849 او و اعضای دیگر محفل را به جرم براندازی حکومت  با حکمی که داشتند، دستگیر کردند.
بعد از بازجویی‌ها و تشکیل دادگاه نظامی برای او حکم اعدام داده شد که لحظه‌ی اجرای حکم فرمان بخشش تزار رسید و در 19 دسامبر حکمش به چهار سال زندان در سیبری و سپس خدمت در لباس سرباز ساده تغییر یافت. 

 

تبعید و زندان و ازدواج اول

هنگام  تبعید و زندان  دچار حملات صرع شد که تا پایان عمر همراهش بود.
ششم فوریه سال 1857 بعد از دو سال عشق جانفرسا با «ماریا دیمیتریونا» بیوه‌ی یک کارمند گمرک ازدواج کرد. در 16 آوریل 1864 ماریا دیمیتریونا درگذشت.

 

ازدواج دوم و شروع خلق رمان‌های بزرگ

در 15 فوریه 1867 با « آنا گریگوریونا» ازدواج کرد. 
در فوریهٔ سال 1868 دخترش «سوفیا» به دنیا آمد که بیشتر از سه ماه زنده نماند. در ماه سپتامبر 1869 دختر دومش به نام «لیوبوف» به دنیا آمد. در تابستان1871 پسرش به نام «فدیا» به دنیا آمد. «آلیوشا» آخرین فرزندش در ماه اوت 1875 به دنیا آمد که در سه سالگی بر اثر حمله صرع در گذشت.
داستایِفسکی سرانجام در اوایل فوریهٔ سال 1881 در اثر خون‌ریزی ریه درگذشت.

 

سبک نویسندگی داستایفسکی:

ویژگی بارز و منحصر به شخص داستایفسکی در نوشته‌هایش کاوش در ذهن قهرمانان داستان و کنکاش و بررسی جنبه‌های روانی شخصیت‌های داستان‌هایش است. اکثر افراد او را بزرگترین و شاید تنها نویسنده روان‌شناختی جهان بر می‌شمرند. از نظر فروید وی از نخستین کسانی است که دنیای روانی انسان‌ها را پیش از پیدایش روانکاوی، کاوش کرده است. در همین این ارتباط نیچه می‌گوید: «داستایفسکی یگانه روانشناسی است که از او چیزی فرا گرفتم. او یکی از بهترین ثروت‌های باد آورده‌ی زندگی من بوده است. آشنائیم با او حتی بهتر از کشف استاندال بود.»
سوررئالیست‌ها نظریات، عقاید و اهداف خود را بر اساس نوشته‌های داستایِفسکی ارائه کرده‌اند.

 

قهرمانان کتاب‌های داستایفسکی بسیار جالب توجه‌اند چون همه مریض‌اند!

 اکثر داستان‌هایش همچون زندگی شخصی خودش سرگذشت آدم‌هایی عصیان زده، بیمار و روان‌پریش است و تنها، عمیقاً تنها، او که در کودکی در خانواده‌ای بزرگ شد که تنها و منزوی بود و هیچ دوست و همبازی‌ای نداشت، این تنهایی را با خود به درون داستان‌هایش کشاند. در اکثر داستان‌هایش مثلث عشقی دیده می‌شود؛ زنی در میان عشق دو مرد یا مردی در میان عشق دو زن.
 داستایفسکی در رمان‌هایش اجتماع را از ذهن انسان می‌بیند نه ذهن انسان را از زاویه اجتماع و به همین دلیل او را از پیش‌قراولان مکتب اگزیستانسیالیسم می‌دانند. در واقع او وجود انسانی را عامل اصلی شکل‌گیری وجود اجتماع می‌داند و به همین دلیل به انسان و تاثیرگذاری انسان بر اجتماع اعتقاد عمیق دارد.

 

دیالوگ محوری رمان‌های داستایفسکی

 ژاک کاتوو معتقد است که ساختار اصلی رمان‌های داستایفسکی حتی آثار ژورنالیستی وی «دیالوگ» است و باختین داستایفسکی را «از بزرگ‌ترین نوآورانِ عرصه‌ی فرم هنری» و «خالق رمان چندصدایی» می‌داند. این خودآگاهی قهرمان است که به رمان‌های داستایفسکی خصلت چندصدایی می‌دهد. خودآگاهی که در نسبت با دیگری شکل می‌گیرد.